تازه چه خبر؟ پنج شنبه 30 دی 1389برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : سکوت
در سخنرانی، بحث طولانی می شود، طوری که حرکت هواپیما نزدیک میشود و این مسئله باعث میشود تمام فروشندگانی که به همسران خود وعده داده بودند، به یکباره به سمت فرودگاه هجوم بیاورند. در زمانی که همه آنها می کوشیدند تا راه را برای خود باز کنند و از ترمینال فرودگاه رد شوند، پای یکی از آنان از روی بیدقتی به پایه میز دکه ای اصابت کرده و سیب های روی آن، به زمین می ریزد. مسافران همه بی تفاوت از این مسئله خود را به هواپیما میرسانند و در جای خود مینشینند و نفس راحتی میکشند که میتوانند به خانواده خود برسند، اما یک نفر از آنان میایستد و نظاره گر صحنه میشود... او با بالا بردن دست خود از دوستان خداحافظی میکند و به دخترک سیب فروش کمک میکند که سیب ها را آن مرد در حین جمع آوری سیبها متوجه میشود بعضی از سیبها له شده اند و بعضیها کثیف؛ پس 10 دلار به دخترک میدهد و میگوید:
مرد کمی می ایستد و بعد با گامهای بلند شروع به دور شدن از دکه آن دخترک میکند. در این هنگام دخترک ده ساله با صدای بلند و در میان جمعیت رو به او کرده و می گوید:
مرد مات و متحیر در جای خود میخکوب شد...
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |